بنفسیات

ساحل نفس رها کن به تک دریا رو

بنفسیات

ساحل نفس رها کن به تک دریا رو

آخرین مطالب

پیوندها


هانس، جایی در عقاید یک دلقک بُل که به همراه ماری و پس از اصرار او برای پذیرفتن عذرخواهی دوستی قدیمی به نزد او رفته اند در حالیکه همه چیز به نظر خوب پیش می رود، مشتی آنی را در انتهای دیدار روانه ی آشنای دوران کودکی خود می کند. آشنایی که حالا پس  از سال ها در ظاهر یا به واقع؛ تفاوتی نمی کند، تغییر کرده و درست در نقطه مقابل چیزی که بوده است می نمایاند. اما هر چند برای هانس در ابتدا این پشیمانی بزرگ باری به هر جهت تفاوتی برایش ندارد ولی با به یادآوردن جزئیات آزارهای رواداشته شده توسط میزبان به دیگران موقعیت را جز با مشتی لازم! نمی تواند خاتمه دهد که به مضمون او: شاید پشیمانی ها بزرگ آسان باشند ولی چه کسی است که جزئیات را به یاد آورد و آن ها را درک کند.


آدم های زیادی بدون اشاره به گذشته خویش خود را تغییر یافته می نمایانند و یا که واقعا تغییر یافته اند. آدم های زیادی هم با اشاره ای ندامت بار به گذشته خویش بنا به موقعیت های حال، تغییر می یابند و یا خود را تغییر یافته می نمایانند. ولی جزئیات را چه کسی درک می کند؟ جزئیات را چه کسی به یاد می آورد؟ پشیمانی های بزرگ شاید آسان باشند ولی جزئیات کوچک را چه کار می توان کرد؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۲۸
شان ..


برای این که مرا ببینی چشمانت نیاز نیست.

تنها خوب خیال کن.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۶ ، ۲۳:۵۲
شان ..


و آن گاه مانند «سپاه نوزدهم پیاده» ناگهان ظاهر می شدند و پسرکانی نوجوان به همراه مردانی روی غبارگرفته هر کدام هر چند با نام سپاه ولی با یک لباس و گاه بی لباس و خالی دست، شانگهای را از طوفان ارتش ژاپن در میان گرفته و دلیرانه نبرد می کردند و بعد از آن در کتاب های تاریخ می نوشتند: «سپاه نوزدهم پیاده» که مانند خشم ناگهان ظاهر شد و تاریخ را به وجود آورد. و آن گاه، افسانه ها رقم می خوردند. هر چند تک تک پسرکان و مردان را همه دیده بودند و اشک های خشم آلودشان برای همیشه در غبارهای میدان های نبرد به خون آغشته بر زمین ردی از جان گذاشته بود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۱۳:۴۴
شان ..


گـــــفتم نــــــگرم روی تو گــــفتا به ‎قیامــــــت

گـــــفتم روم از کـــوی تو گــــفتا به سلامـــ‎ـت


هاتف اصفهانی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۴۴
شان ..


" امروزه روز هر کسی می تواند از خیلی چیزها با خبر باشد. لعنت به شیطان، من چطور می توانم به وکیل مدافعم ثابت کنم که با خواندن آثار یونگ به غریزه ی آدم کشی خود پی نبرده ام، که مارسل پروست حسادتم را به من نشناسانده است، که اسپانیا را همینگوی، پاریس را ارنست یونگر، سوییس را مارک تواین، مکزیک را گراهام گرین به من معرفی نکرده است، که با خواندن آثار برنانو پی مبرده ام که از مرگ می ترسم، که با مطالعه ی آثار کافکا احساس به مقصد نرسیدن خود را کشف نکرده ام و بسیاری چیزها را از توماس مان نیاموخته ام؟ ... "


اشتیلر | ماکس فریش | علی اصغر حداد | نشر ماهی | چاپ اول |بهار 1386


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۲۱
شان ..


شاید باورش سخت باشد که نطفه ی بسیاری از جنگ ها در رحم صلح نامه های پر سر و صدا بسته شدند. و آدمیان لختی ساده اندیش و لختی بی خیال و لختی کمتر؛ بیمناک، لابد هورا می کشیدند برای تدبیرات موفق و آدم ها را نشان می دادند با انگشت اشاره و سعی می کردند نام هاشان را بلند تر صدا کنند. پیمان ورسای و قراداد وین و جنگ های بعد حاصل از تحقیر و تحمیل پنهان که شاید اگر صلح نامه ای در کار نبود و پایانی کمتر خودخواهانه و سکوت وارتر، هیچ گاه جنگ دیگری به ابعاد جنگ های بعدتر برای صلح نامه ای دیگر لابد؛ رقم نمی خورد.


چهار ابرقدرت



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۰
شان ..


هیچوقت فکر کرده ای چقدر به تو فکر کرده ام ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۶ ، ۰۲:۱۳
شان ..


سرما خورده ام و حالا صدایم شبیه صدای خش دار و متفاوت تو شده است. سرماخوردگی را حالا حتی با این حال نزار دوست می دارم. من تمام چیزهایی که تو را به یاد من می اندازد دوست تر می دارم. من صدای سرماخورده ام را حالا نیز دوست تر می دارم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۱۵
شان ..

یاروسلاو سایفرت چک شاید گمان نمی کرد روزی جهنم چنان سریع به هر کجا سرک بکشد و آن لحظه های کوتاه سرگیجه آور چنین کمیاب شوند.


« جهنم را همه می شناسیم.

جهنم روی دو پا راه می رود.

ولی بهشت؟

بهشت شاید تنها لبخندی باشد،

بر لب هایی که نام ترا زمزمه می کند.

و آن لحظه ی کوتاه سرگیجه آور که از یاد می بری

که جهنمی هم وجود دارد ... »


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۵۴
شان ..


یکی از خوبی های میانه های نخستین ماه بهار هم یواش بودن همه چیز است. آدم های کرخت بعد از تعطیلاتش، رنگ های گویی تازه پوست کنده شده اش، هوای سردرگم تند و آرامش و آفتاب کم رمق و رایحه های دور و نزدیکش. همه چیز گویا آهستگی قبل از شروعی دوباره اند. همه چیز گویا حس هایی تازه متولد شده اند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۴۳
شان ..