بنفسیات

ساحل نفس رها کن به تک دریا رو

بنفسیات

ساحل نفس رها کن به تک دریا رو

آخرین مطالب

پیوندها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیال» ثبت شده است

بعد به یک مرحله از زندگی می رسی که هیچ چیز ذوق زده ات نمی کند. آشکارا با ناامیدی در هر چیز به دنبال کشفی هستی که دوباره تو را به وجد بیاورد ولی هر چه بیشتر تلاش می کنی کمتر می یابی. موسیقی، فیلم، کتاب و تصاویر و مشاهدات و آدم ها و مزه ها و رایحه ها و شهرها و همه چیز ..

می ماند خیال، اما حالا خیال هایت هم محدود شده اند به زمان. زمانی می رسد که حتی خیال هم نمی تواند تو را ذوق زده کند ...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۴۱
شان ..

می خواستم «هستی» را در آغوش کشم،

«جهان» مرا بلعید.


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۲۵
شان ..

یک بار هم در میانه ی صفحه ی بزرگ سفید خالی انشاء با موضوع «تابستان خود را چگونه گذراندید؟» تنها نوشتم:

«آرام»



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۰:۲۱
شان ..

به گمانم برای برخی نیز چنین باشد. نوشتن. مثل نامه های جواهر لعل باشد به دخترش در ساعات طولانی زندان های متفاوت. جایی که دیوارهای بلند حصاری باشند برای - برخورد - و نامه ها ریسمانی برای تماس.

چه باک که جواهر برای موجودی واقعی می نوشت و ما -برخی- برای «خیال»


جواهر لعل نهرو خیال

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۵
شان ..

شاید از ایراد های من بود، سردرگرمی و حیرانی مدام که گاهی چنان یقه ام را می گرفت که گویی به خواب رفته ام. یکی را نیاز بود تا بیدارم کند. شدت این حیرانی مدام از جایی به جایی دیگر متغیر بود. ولی آن چیزی که به یاد دارم چنین بوده است که توجهم در این سرگردانی محض، همیشه معطوف به جزئیاتی بوده که معمول، به چشم نمی آیند و بی اهمیت باقی از کنارشان می گذرند. یک جور وقت گذرانی بی هدف؛ توصیف دیگران و قضاوتی که از آن نخواهم رنجید.

من، البته با چشمانی که هاله ای گویی باران خورده همیشه جزئیات دور را در نظرم محو کرده اند، تناقضی آشکار را روبرو بوده ام. بی اعتنایی تحمیلی و به مرور عادت گون به جزئیات دور را شاید با دقت کش دار در جزئیات نزدیک جبران کرده ام. هر چه است، پارادوکس «سرگردانی و درنگ» آن هم به معنای بی هدف چیزی را جستن و بعد کشفی که متحیرت می کند؛ «عادت مدام» من بوده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۰۴:۱۰
شان ..