برای این که مرا ببینی چشمانت نیاز نیست.
تنها خوب خیال کن.
گـــــفتم نــــــگرم روی تو گــــفتا به قیامــــــت
گـــــفتم روم از کـــوی تو گــــفتا به سلامــــت
هاتف اصفهانی
برای خودت می گویم
مرا
دوست بدار.
مثل صدای باد میان سپیدارهای بلند
زود گذرم.
می خواستم «هستی» را در آغوش کشم،
«جهان» مرا بلعید.
نه پل های پشت سر باقی مانده اند
نه جاده های پیش رو
باید بر باد روم