گاهی تشخیص این که یک هیکی کوموری شده ای یا نه سخت می شود، گاهی تشخیص این که اتاقت را بیشتر دوست داری یا تمام آن لایتناهی بیرون را هم سخت می شود. گاهی تنها کتابخانه ات و دل مشغولی های فراوانی که طی سالیان گذشته جمع کرده ای را به آن بیرون جذاب و مملو از تجربه های بی نظیر احتمالی ترجیح میدهی. گاهی آدم های حالا بسیار شبیه هم را برایت تفاوتی نیست با آدمکهای کلکسیونی چوبیت. گاهی دوست داری دوست بداری تنها تمام آن چیزهایی که دوست داشتنشان را طی سال ها ساخته ای. گاهی دوست داری آن بیرون پیچیده را به حال خود واگذاری. گاهی دوست داری تنهایت بگذارند.